loading...
نگارستان پارسی
حسین مولایی بازدید : 2 جمعه 27 تیر 1393 نظرات (1)


بخشندگی کوروش کبیر
روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...

هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.

در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!

در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.

در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...

کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟

 

ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!

کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.

ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.

ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.

از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.

کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی‌، بنیان گذاری حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و... شناخته شده‌ است.

حسین مولایی بازدید : 10 یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن. کلاغه سفارش چایی میده.

چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار!


مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟


کلاغه میگه: دلم خواست، پررو بازیه دیگه پررو بازی!




چند دقیقه میگذره… باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده، باز یه کمیشو میخوره باقیشو

میپاشه به مهموندار.


مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟


کلاغه میگه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!


بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره، خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه

خورده تفریح کنه …


مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن. قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره

باقیشو میپاشه به مهموندار!


مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟


خرسه میگه: دلم خواست! پررو بازیه دیگه پررو بازی!


اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن

که بندازنش بیرون. خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه.


کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو

بازی دربیاری!!!خنده

حسین مولایی بازدید : 11 پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
http://pic.photo-aks.com/photo/nature/sea-beach/large/sea-beach-wallpaper.jpg
می وزد ازآنطـــــرفتر بادهــــــا

از دل دریــــا رســــد فریاد هــــا

هـــــر که آواز دل دریا شنــــــید

بهـترین آوای این دنیا شنـــــید

روی موج آب دریا ، خـواب شو

یا برای خــــواب دریا ، آب شو

آب دریا ، اشک فرهاد است و بس

مــوج دریا ، آه و فریاد است و بس

ما به دریا ، آتشـــــی افروخـــتیم

ایدریغ ! از آتشش خود سوختیم

سقــــف دریا را چراغان کرده ایم

آرزوی ابــــــــر و بـــاران کـرده ایم

هــــــر که اینک دل به دریا میزند

روی قلــــــب عاشقی ، پا میزند

حسین مولایی بازدید : 30 پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

عکس زیباترین درخت تابستانی+طبیعت زیبا
من مسلمانم.

قبله ام يک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتي مي خوانم
که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي "تکبيره الاحرام" علف مي خوانم،
پي "قد قامت" موج.

حسین مولایی بازدید : 13 پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

                             عکساردیبهشت 

نام دومین ماه سال و دومین روز از هر ماه است .این واژه در اوستا اشه وهیشته ASavahista ، و در فارسی میانه ،اشه وهیشت ASavahisatو در فارسی نو(اردی   بهشت)خوانده شده است.

 اشه وهیشته ی اوستایی مرکب از دو کلمه است:اشه به معنی راستی ودرستی ،وهیشته در معنی بهترین راستی و درستی است .اشه وهیشته درجهان مادی نگهبانی از آ تش را بر عهده دارد و در دنیای مینوی مظهر صفت راستی و پاکی اهورامزدا است .آفتاب در این ماه در برج ثور قرار می گیرد و اردیبهشت برابرآن است.

 از بادها،بادجنوب ،از رنگها،سرخ روشن ،از فلزات،مس ،از سنگها الماس و از سیارات،زهره به این ماه منسوب است .از سرزمینهای ایرا نی ،همدان ،هرات ،سیستان و فرغانه با برج ثور نسبت دارد.

 

جشنها: ارد یبهشتگان (3 اردیبهشت )،میان بهار(15 ارد یبهشت )،سروش روز و جشن نیایش(16اردیبهشت)

 روزها: بزرگداشت سعدی (1اردیبهشت)،بزرگداشت فردوسی(25ارد یبهشت)بزرگداشت خیام(28اردیبهشت).

حسین مولایی بازدید : 28 پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

 

طبیعت

به جهنم که تو از مست بدت می آید

از شب و کوچه بن بست بدت می آید

لایق دست ترک خورده بی احساسی

تو که از گرمی این دست بدت می آید

مثل یک زنگ در خانه خواب آلوده

از نوازشگری شصت بدت می آید

این بدم بدم بدم ها بخورد توی سرت

تو که از هر چه که خوبست بدت می آید

عشق من لحظه مستی و بد و بیراهی است

 به جهنم که تو از مست بدت می آید

حسین مولایی بازدید : 17 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (2)

روزی مردی نزد رفیقش رفت تا اسبش را قرض بگیرد. دوستش گفت اسبی دارم؛اما افسوس که سیاه است.

مرد گفت:مگر بر اسب سیاه نمی توان سوار شد؟

رفیقش گفت؟همین بهانه برای ندادن اسب بس است.

حسین مولایی بازدید : 18 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

قسم:شاهد دروغ!

خنده دار:فقیر ولخرج

بی گناه:آن که به دست سلمانی ناشی گرفتار شود

خیاط:آن که جامه ای به اندازه نمی دوزد

گیرنده: جان دوست نفهم

کودن:آن که شعری می خواند و می نویسد اما معنی آن را نمی داند

نسیه:آن که چس نمی دهد

خواب:سرگرمی بی نوایان

دعای خیر:نیکی ارزان

دوست:آن که گمان نیک بر او داریم

حسین مولایی بازدید : 15 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

فقیری به در خانه ای رفت و کمکی خواست. صاحب خانه او را دشنام داد و براند. فقیر گفت:حال که چیزی نداده ای چرا دشنام می دهی؟

صاحب خانه گفت؟دوست دارم دست که دست خالی روانه ات کرده باشم.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت نگارستان پارسی را چگونه ارزیابی می کنید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 1,288
  • آمار سایت
    نظرسنجی